شعر زیبا برای حضرت فاطمه (س) www.taknaz.ir

من غلامی ز غلامان توام یا زهرا

مستمندی به سر خان توام یا زهرا

 

بقیه در ادامه مطلب ...



ادامه مطلب...

تاريخ : جمعه 18 فروردين 1391برچسب:اشعار زیبا,شعر,شعر های جدید,شعر های روز,
ارسال توسط میلاد م

شب سردی است و من افسرده..راه دوری است و پایی خسته!!

 

 

 

تیرگی هست و چراغی مرده..می كنم تنها از جاده عبور!!

 

 

 

بقیه در ادامه مطلب ...



ادامه مطلب...

تاريخ : شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن

گردشـــی در کوچــه باغ راز کن

 

 

بقیه در ادامه مطلب ...



ادامه مطلب...

تاريخ : شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

محراب کوفه امشب در موج خون نشسته

یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته

 

 

 

بقیه در ادامه مطلب ...



ادامه مطلب...

تاريخ : شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

این كوچه ها مهتاب بارانند، با تو

آرامش ماقبل طوفانند، با تو

 

از "حمد" تا "والناس" را مرغان شبخوان

در چارده تحریر می خوانند، با تو

 

"انا الیه راجعون" می ریزد از شب

آیات رحمان رو به پایانند، با تو

 

این قوم خواب آلود، غیر از نارفیقی

رفتار و كرداری نمی دانند، با تو

 

شرح غدیر و شام هجرت یادشان رفت

هرچه محمد(ص) نهی كرد، آنند با تو

 

در چلچراغ شام نه، در شمع كوفه

عدل و مروت با تو تابانند، با تو

 

حالا كه داری می روی مسجد، ملائك

"فزت و رب الكعبه" می خوانند، با تو





تاريخ : شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

به ظریفی گفتند:
- کمتر پرت و پلا بگو؛ قدری ما را نصیحت کن.
او قبول کرد و گفت :
- شخص بزرگی برای من نقل کرد که دو چیز مایه رستگاری و خوشبختی است.
گفتند :
- آفرین ؛ همین را برای ما بگو که آن دو چیز چیست؟
گفت :
- یکی از آنها را همان شخص فراموش کرده بود، و یکی دیگر را نیز ، من به خاطر ندارم.





تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

دانش آموز از معلم خود پرسید:
- چرا اشخاص نفهم را به گاو تشبیه می کنند؟
معلم گفت:
- در یکی از روزها ، عده ای برای تماشای حیوانات به باغ وحش رفته بودند. آنها دیدند که همه ی حیوانات می خندند. غیر از گاو!!!
فردای آن روز ، همان عده باز هم به باغ وحش رفتند و مشاهده کردند که برعکس روز قبل ، امروز گاو می خندد و سایر حیوانات ساکت هستند.
وقتی علت را از مسئول باغ وحش پرسیدند ، او گفت :
- دیروز، میمون حکایت خنده داری نقل کرد که همه ی حیوانات خندیدند؛ ولی گاو، تازه امروز موضوع را فهمید و خنده اش گرفته است.!!!





تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

آرایشگری ناشی، تیغ کندی برداشت که با آن سر یک دهاتی را بتراشد. اما مرتب سر او را می برید، و ضمن کار می خواست با مشتری حرف بزند تا سوزش جراحت را به فراموشی بسپارد؛ پس از او پرسید :
- آقا جان شما چند برادر هستید؟
روستایی گفت :
- دو برادر هستیم؛ ولی گمان می کنم که یکی از برادرها زیر تیغ شما مرحوم شود و از دنیا برود!!!!





تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

پیری برای جمعی سخن میراند.

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید

او لبخندی زد و گفت:

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.





تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

چندیست تمرین میکنم

من می توانم! می شود!

آرام تلقین میکنم.

حالم، نه، اصلآ خوب نیست...

تا بعد بهتر می شود!!

فکری برای ِ این دل ِ تنهای ِ

غمگین میکنم.

من می پذیرم رفته ای،

و بر نمی گردی همین!

خود را برای ِ درک این، صد بار تحسین میکنم.

کم کم ز یادم می روی،

این روزگار و رسم اوست!

این جمله را با تلخی اش

صد بار تضمین میکنم





تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

آی آدمها

که بر ساحل نشسته شاد و خندانید

یک نفر در آب دارد می سپارد جان

یک نفر دارد که دایم دست و پای میزند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید

آن زمان که مست هستید از خیال دست یازیدن به دشمن

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتید دست ناتوانی را





تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

یاد دارم در غروبی سرد سرد

می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد

داد می زد : کهنه قالی می خرم

دسته دوم جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت اقا سفره خالی می خرید...؟





تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

ازهمه کس بریده ام تا به خدا رسیده ام

 

مهربشر نمی خرم رحمت حق چودیده ام

 

بقیه در ادامه مطلب ...



ادامه مطلب...

تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

  روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد

همه را مســــت و خراب از مــــي انــــگور کنيـــــد

 

مزد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد

مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد

 

بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ

پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ

 

جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد

شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد

 

روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد

اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد

 

روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت

آن جگر سوخته خسته از اين دار برفــــت

  

 





تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

ای تشنه شهید سر بریده

دل از سر و از پسر بریده

در ظهر عطش مگر چه دیدی؟

کز جان و جهان نظر بریدی

ای آب حیات دین احمد

ای کشتی امت محمد

بگذار که در غمت بمیرم

کز چشم تو خون بها بگیرم

بی سروسامان تو ام یاحسین

دست به دامان توام یا حسین

زهره ی منظومه زهرا حسین

کشته ی افتاده به صحرا حسین

عاقبت این عشق هلاکم کند

در گذر کوی تو خاکم کند





تاريخ : شنبه 6 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط میلاد م

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد